ایلناز عسلیایلناز عسلی، تا این لحظه: 16 سال و 25 روز سن داره
آرش کمانگیرآرش کمانگیر، تا این لحظه: 16 سال و 16 روز سن داره
یکتا گلییکتا گلی، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره
ریحانه جانریحانه جان، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره
امیررضا جانامیررضا جان، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره
مهدیای نازممهدیای نازم، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

✿خاطرات نوه های مامان شهین در وب✿

شب زنده داری با ایلناز

یلناز پریشب برای اولین بار شب خونمون موند... قرار بود تا صبح با بچش ( خاله مهندس ) بازی کنه... بعدشم نوبت من شد ..داشتم با کامپیوتر کار میکردم  که ایلناز با قیافه ای حق به جانب و با پستونک در دهنش بهم گفت : یا برو بخواب یا با من بازی کن !!!!! حق نداری با کامپیوتر کار کنی !! ...
30 شهريور 1390

مارمولک

آرش به مارمولک میگه مامبولک  ایلناز میگه ملولک   یه روز که وسط بازی آرش کلمه مامبولک و به کار برد ایلناز فوری اومد و گزارش داد که...  آلش بلد نیست بگه ملولک میگه مام بولک     ...
22 شهريور 1390

گنجشک

تقریبا ۹ ماهه بودند ..آرش و ایلناز هر دوشون خونه مادربزرگ بودن... مامان آرش دانشگاه و مامان ایلناز هم که سرکار... از همون بچگی هم آرش زور و بازوشو نشون همه داده بود بخصوص ایلناز...  آرش زد زیر گریه... چون خیلی بیشتر از ایلناز به مامانش وابسته بود... ایلناز هم زد زیر گریه حالا او گریه کن و این گریه کن... هوا هم سرد بود مامانمو و خاله مهندس گفتن  ببریمشون تو حیاط... هم من هم مامانم هم خاله مهندس کلافه شده بودیم تصور کنید دست کم ۲ ساعت مدام گریه کردن... هم خودشون هلاک شدن هم ما...  خاله مهندس نشست وسط حیاط... گفت خدا چه کارشون کنیم...کمکمون کن... یدفعه صدا بچه ها قطع شد... ...گفتیم یعنی چی شد ......ترسیدم ...
3 شهريور 1390
1